نامه فروغ فرخزاد به یک فاحشه!!!

اندیشیدن به تو رسم، و گفتن از تو ننگ است!

اما میخواهم برایت بنویسم

شنیده ام، تن می فروشی، برای لقمه نان!… چه گناه کبیره ای…!

میدانم که میدانی همه ترا پلید می دانند،

من هم مانند همه ام

راستی روسپی!

از خودت پرسیدی چرا اگر در سرزمین من و تو،

زنی زنانگی اش را بفروشد که نان در بیارد رگ غیرت اربابان بیرون می زند !!

اما اگر همان زن کلیه اش را بفروشد تا نانی بخرد

و یا شوهر زندانی اش آزادشود این «ایثار» است !

مگر هردواز یک تن نیست؟

مگر هر دو جسم فروشی نیست؟

تن در برابر نان ننگ است

بفروش ! تنت را حراج کن

من در دیارم کسانی را دیدم

که دین خدا را چوب میزنند به قیمت دنیایشان

شرفت را شکر که اگر میفروشی از تن می فروشی نه از دین .

شنیده ام روزه میگیری، غسل میکنی، نماز میخوانی، چهارشنبه ها نذر حر
م 

 امامزاده صالح داری، رمضان بعد از  

 افطار کار می کنی، محرم تعطیلی.

من از آن میترسم که روزی با ظاهری عالمانه، جمعه بازار دین خدا را براه کنم، 

 زهد را بساط کنم، غسل هم نکنم 

 

، چهارشنبه هم به حرم امامزاده صالح نروم، پیش از افطار و پس از افطار مشغول باشم 

، محرم هم تعطیل نکنم!


فاحشه دعایم کن!!!!

نظرات 1 + ارسال نظر

فاحشه داریم تا فاحشه حالا آجی مریم شمایی که همچین جمله ای رو نوشتید به سوالم جواب بده واقعا این چیزی که وجود داره برای لقمه نونه یا برای آوردن شوهرش از زندانه یا هیچکدوم لذته ؟؟؟

dadashi che soali porsidi!!!!shayad ye loghme non shayad shoharesh shayadam hamon lezati ke shoma gofti

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد